خاطراتی هستند که گاه و بیگاه هجوم میآورند به این ذهن خسته، و دستت را میگیرند و میبرند به روزهایی که شاید به سختی فراموششان کرده باشی. بعد تازه میفهمی لابلای این خاطرات فراموش شده و نه چندان خوب یک حسهای کوچک شیرین پنهان شده انگار، و از پیدا کردنشان ذوق میکنی و باز خاطراتت را زیرو رو میکنی تا شاید یک حس گمشدهی دیگر پیدا شود. یکجور حال خوبیست که تجربهاش ارزش یادآوری خاطرات تلخ را دارد.
پس نه
اگه بگم نه چی میگی؟